یکسال عاشقی

یکسال گذشت...

آخرین هفت از آخرین ماه سال نود و پنج

این سال چقدر زیبا بود ، تازه فهمیدم زندگی یعنی چه

تمام روزهای که تا کنون سپری کرده بودم و از زندگی من گذشت فقط گذشت.‌.

و من فقط ، فکر میکردم زندگی میکنم

امسال فهمیدم زندگی یعنی چه

عاشق شدم

عاشقم هستی

چه حس زیبایی هست غمت غم اونم باشه، دردت درد اونم باشه ،با تو بخنده با تو گریه کنه ، با تو شاد باشه با تو درد دل کنه با تو باشه برای تو باشه

و بی شک و با همه وجود و با افتخار بتونی بگی که بهترین روز زندگیت رو در کنارش تجربه کردی ، توی اولین روز از آخرین ماه اولین زمستون عاشقیمون

یه روز به یاد موندنی

بهترین روز زندگیم بود

از تو ممنونم مریمم

معنی زندگی رو فهمیدم

بی نهایت دوستت دارم بانوی مهربان من

زیباترین گل هستی من

کاش تو رو زودتر خدا بهم هدیه می داد

ولی شاید این تقدیر هر دوی ما بود که در این زمان عاشق هم بشیم

زیبای من

عاشقانه دوستت دارم 

فدا خوشگلیاش بشم من

خدای من تو رو شاکرم

در بهترین روز زندگیم عشق من ناجی پرنده شد ، یه پرنده مثل خودش زیبا رو نجات داد

برفبازی کردیم ، رو برفا خوابیدیم  یه دنیا عکس زیبا گرفتیم ،

و عشقم یه حس زیبا رو تجربه کرد

یه پرنده کوچولو رو با دستای مهربونش گرم مرد و نجاتش داد

تا غربی ترین نقطه گیلان رفتیم 

کنار دریا روز برفی 

تو بازار برا اولین بار مثل دو عاشق راحت دست در دست هم خرید کردیم

حتی تو فروشگاه ......فروشی هم رفتیم

برا نفسم لباس ورزشی که مدتها آرزوم بود خریدم 

و کلی عکس خوشگل گرفتیم

فلافل خوردیم

تو راه برگشت نفسم رو بازوی من خوابید

و اینگونه با یه دنیا خاطره دیگه بهترین روز زندگیم رو ساختیم

خدایا شکر

این فرشته زیبا رو بهم هدیه کردی

عاشقتم مریم زیبای من