دفتر پاییز

مهر ماه آمد

فصل مدرسه ها

پاییز, عاشق

حمد و سپاس خدایی را که شاخه گلی در مسیر عاشقانه هایم قرار داد

تقدیم به فرشته زمینی کنم

که او با نوازش به کودکی هدیه دهد

پاییز, اینگونه شروع شد

آری تو راست گفتی

پاییز, عاشق و غمگین است

اما همیشه نه

این ماییم که میسازیم

همیشه سرنوشت دست ما نیست

تقدیر می نویسد

اما این ماییم که میخوانیم

پس تا میتوانیم شادی ها را بخوانیم

و زشتی ها را خط خطی کنیم

خط خطی

ازبین نمیروند

می مانند

اما خط خطی خواندنی نیست

روزی بود

شاید باز هم باشد

 اما خواندنی نیست

تا میتوانیم کنارش گل بکشیم

نقاشی کنیم

شعر بنویسیم

دوستت دارمها

عاشقانه ها

یک قلب به بزرگی همه صفحه زندگی

درونش پر از گلهای کوچک

خط خطی ها دیگر دیده نمی شوند

امروز تو برایم شعر نوشتی

حال خوشی نداشتی

اما برایم یک قلب کشیدی و درونش نوشتی:

وقتی یاد تو میفتم

بایدم تو هر نفس بغضم بگیره

من فراموشی بگیرم

اون همه خاطره رو یادم نمیره

نمیره

همه جا با تو ام عشقم

همه جا کنارمی واسه همیشه

هر جای دنیا که باشیم

ما که حسمون به هم عوض نمیشه

نمیشه

میدونی دوست دارم

هرجا باشی

حتی از من

اگه جداشی

باز هم بغضت تو صدامه

و عشقت تنها تکیه گامه

دوست دارم

آرزومی

هرجا میرم

روبرومی

حسم با تو

عاشقونست

و این حال من یه نشونست

من که زندگی ندارم

واسه من درد نبودنت تو کم نیست

آره زنده موندم اما

زندگی نکردنم دست خودم نیست

دست خودم نیست

شاید از خودت بپرسی

عشق دیونت چرا آدم نمیشه

چرا بعد این همه سال

حتی یک شب به تو حسم کم نمیشه

نمیشه

آخه دوست دارم

هرجا باشی

حتی از من

اگه جداشی

باز هم بغضت تو صدامه

و عشقت تنها تکیه گامه

دوست دارم

آرزومی

هرجا میرم

روبرومی

حسم با تو

عاشقونست

و این حال من یه نشونست

عاشقونست

میدونی دوست دارم

آرزومی 

هر جا میرم

روبرومی

حسم با تو

عاشقونست

و این حالم یه نشونست

دوست دارم

دوست دارم